یه روزی آقای کلاغ/یا به قول بعضیا زاغ
رو دوچرخه پا میزد/رد شدش از دم باغ
پای یک درخت رسید/صدای خوبی شنید
نگاهی کرد به بالا/صاحب صدا رو دید
یه قناری بود قشنگ/بال و پر ، پر آب و رنگ
وقتی جیک جیکو میکرد/آب میکردش دل سنگ
قلب زاغ تکونی خورد/قناری عقلشو برد
توی فکر قناری/تا دو روز غذا نخورد
روز سوم کلاغه/رفتش پیش قنار
گفتش عزیزم سلام/اومدم خواستگاری
نگاهی کرد قناری/بالا و پایین، راست و چپ
پوزخندی زد به کلاغ/گفتش که عجب! عجب
منقار من قلمی/منقار تو بیست وجب
واسه چی زنت بشم؟/مغز من نکرده تب
نظرات شما عزیزان:
elnaz
ساعت21:58---3 خرداد 1391
_________♥♥♥♥♥♥♥♥__________♥♥♥♥♥
نگین
ساعت20:11---3 خرداد 1391
محشرکردی
عالـــــــــــــی بود